×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

 تــــرنـــــم عا شقـــــانــــه دل 

دل نوشته ها

بــــاران ♥

 
 
 
گاهی صدایی از دور می‌آید

که حرمت دستانم را درهم می‌شکند

و شوقی که اندامم را به لرزه می‌اندازد

سکوت ، تنهایی ، بیم ، فردا

چه خواهد شد ؟؟؟ نمی‌دانم

گاهی جاری می‌شوم

به دنبال سرابی که واژه‌گون

از دلم رخت بر می‌بندد

و تکرار هم‌آغوشی وزن و شعر و قافیه می‌شوم

گاهی آنقدر دلتنگ روزهای رفته‌ام

که ثانیه‌های بازآمده را نمی‌بینم

می‌دانی چند وقت است که فنجانی قهوه ننوشیدم

در این اتاقهای آبی که یا پنجره ندارند

و یا پنجره‌شان به کوچه‌ای باز می‌شود

که رد نگاه‌های تو بر درخت پیر خودنمایی می‌کند

دلم حضورت را می‌خواهد ،

وجودت را ، لبخندت را ، شوقت را

و تکرار لمس تن کوچه‌ای که دیگر دوستش نداری

گاهی چشمانم ابری

و دلم اندوهناک جاده‌های بی‌خاطره می‌بارد

و بوی خیس خاک مرا مدهوش می‌رقصاند

گاهی برایم شعر می‌خواند

و من غرق می‌شوم

در زلال احساسی که گذران است

و نگاهی که تا عمق وجودم را سوراخ می‌کند

و نمی‌داند که این پیاله شرابی ندارد

لبریزم از حسی گنگ که زمستان سرد

تلخ می‌کند دهان تنهایی‌ام را

حتی عشقبازی باران هم حالم را جا نمی‌آورد

شنبه 29 آبان 1389 - 10:56:08 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم