که حرمت دستانم را درهم میشکند
و شوقی که اندامم را به لرزه میاندازد
سکوت ، تنهایی ، بیم ، فردا
چه خواهد شد ؟؟؟ نمیدانم
گاهی جاری میشوم
به دنبال سرابی که واژهگون
از دلم رخت بر میبندد
و تکرار همآغوشی وزن و شعر و قافیه میشوم
گاهی آنقدر دلتنگ روزهای رفتهام
که ثانیههای بازآمده را نمیبینم
میدانی چند وقت است که فنجانی قهوه ننوشیدم
در این اتاقهای آبی که یا پنجره ندارند
و یا پنجرهشان به کوچهای باز میشود
که رد نگاههای تو بر درخت پیر خودنمایی میکند
دلم حضورت را میخواهد ،
وجودت را ، لبخندت را ، شوقت را
و تکرار لمس تن کوچهای که دیگر دوستش نداری
گاهی چشمانم ابری
و دلم اندوهناک جادههای بیخاطره میبارد
و بوی خیس خاک مرا مدهوش میرقصاند
گاهی برایم شعر میخواند
و من غرق میشوم
در زلال احساسی که گذران است
و نگاهی که تا عمق وجودم را سوراخ میکند
و نمیداند که این پیاله شرابی ندارد
لبریزم از حسی گنگ که زمستان سرد
تلخ میکند دهان تنهاییام را
حتی عشقبازی باران هم حالم را جا نمیآورد
15708 بازدید
17 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
24 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian