×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

 تــــرنـــــم عا شقـــــانــــه دل 

دل نوشته ها

من دوستش داشتم

ani, baroon.ir,45858

 
 
پاییز مسافر بود

من تا آسمان را نگاه کردم، تا ساعتم را کوک کردم

من تا گل‌های پیرهن را از رویا و روز و شب رها کردم

رفت

دیگر به باران ایمان داشتم

نه سیبی در بشقاب بود

و نه تکه‌ای از آسمان آبی را در میان ملافه‌های سفید

جای می‌داد

پاییز رفت

با پاییز رفته بود

پاییزهایی دیگر آمدند

مرا پیر کردند و رفتند

بر تنم زخم پاییز دهان می‌گشود

صدای برگ‌ها را با صدای قلبم

گاهی اشتباه می‌گرفتم

دیگر در پیرهن و شب گم می‌شدم

هر کس مرا صدا می‌کرد

به بیرون از پاییز دعوتش می‌کردم

بیرون از پاییز باد بود

نقشی از پیرهن بود که در باد پاییز با صاحبش گم شد

سنگ‌ها در پاییز از صدای پای من

شکسته می‌شدند و عتیقه می‌شدند

اما چه سود
 
پیرهن الوان وقتی در پاییز بر درختان سرو شیراز ماند

و سپس با درختان سرو در زمان که دهان گشوده بود

نیست شد

چه کسی شهادت می‌دهد
:
که من دوستش داشتم

و کبوتران می‌توانستند بی‌دغدغه و بی‌دانه در دستانش پناه بگیرند

کسی باور نمی‌کند لبخندش می‌توانست

پلی باشد که جمعه را به همه روزهای هفته

پیوند بزند

از این جمعه به آن شنبه
 
 �
 
 
 
چهارشنبه 17 آذر 1389 - 2:23:46 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://bahman92.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 9 بهمن 1390   2:54:33 PM

سلام شما عضو اشتراک ویژه هستین برای همین نتونستم براتون پیام بفرستم خوشحال میشم با هم دوست بشیم...

http:///////...../////.....//////.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 18 آذر 1389   12:31:20 AM

عالی مثل همیشه پیگیر مطالب قشنگت هستم موفق باشید