شعـــروعشـــق ♥
ღ خوش خيال كاغذی ღ
دستمال كاغذی به اشك گفت
قطره قطرهات طلاست
يك كم از طلای خود حراج میكنی؟
عاشقم
با من ازدواج میكنی؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!
تو چقدر سادهای
خوش خيال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله میشوی
چرك میشوی و تكهای زباله میشوی
پس برو و بیخيال باش
عاشقی كجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشهای كنار جعبهاش نشست
گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد
در تن سفيد و نازكش دويد
خونِ درد
آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكهای زباله شد
او ولی شبيه ديگران نشد
چرك و زشت مثل اين و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمالهای كاغذی
فرق داشت
چون كه در ميان قلب خود
دانههای اشك كاشت
ღ جوجه تيغی دلم ღ
قلب تو كبوتر است
بال هايت از نسيم
قلب من سياه و سنگ
قلب من شبيه ...
بگذريم
دور قلب
من كشيده اند
يك رديف سيم خاردار
پس تو احتياط كن
جلو نيا
برو كنار!
***
توی اين جهان گنده ، هيچ كس
با دلم رفيق نيست
فكر می كنی چاره ی دلی كه
جوجه تيغی است، چيست؟
***
مثل يك گلوله جمع می شود
جوجه تيغی دلم
نيش می زند به روح نازكم
تيغ های تيز مشكلم
***
راستی تو جوجه تيغی دل مرا
توی قلب خود راه می دهی؟
او گرسنه است و گمشده
تو به او پناه می دهی؟
***
باورت نمی شود ولی
جوجه تيغی دلم
زود رام می شود
تو فقط سلام كن
***
تيغ های تند و تيز او
با سلام تو
تمام می شود.
سه شنبه 18 آبان 1389 - 6:05:35 PM